هـ. ا. سایه:
ترانه غزل دلکشم مگر نشنفتی
که رام من نشدی آخر ای غزال رمیده
خموش سایه که شعر تو را دگر نپسندم
که دوش گوش دلم شعر شهریار شنیده
عمران صلاحی:
شهریار حزن بودی، خانهات بیتالحزن
پادشاه قلعهٔ خاموش روح خویشتن
شهر ویرانی سراسر خانههایش سوخته
بادهای دربهدر چرخان و بر در حلقهزن
مفتون امینی:
چون دل مفتون ترا مشکل به دست آوردهاست
کی رها میسازدت اینگونه آسان شهریار
اولین استاد شعر و آخرین سلطان عشق
هر کجا نام تو در آغاز و پایان شهریار