در گونهشناسی این مستند میتوان آن را در گونه ترکیبی مستند مشاهدهای و مستندتعاملی دستهبندی کرد. در واقع این فیلم با رویکردی از گونه مستندهای مشاهدهای آغاز میشود. دوربین روی دست به عنوان یک تعقیبکننده پا به پای سوژه حرکت میکند. از میان برفها میگذرد، از رودخانه عبور میکند تا به کانکس معلم میرسد. در مستند مشاهدهای، مشاهده مستقیم پدیده مبنای این نوع از فیلم است. اساس مستندهای مشاهدهای این است که مخاطب با تماشای فیلم دریابد که در صورت نبودن دوربین هم واقعیت روزمره بوقوع میپیوست. یعنی دوربین مداخلهای در امر واقع ندارد. حال ممکن است که حضور دوربین در این نوع فیلم مخفی باشد یا اینکه دوربین مخفی نباشد اما سوژه چنان رفتار کند که گویی دوربین در صحنه حضور ندارد.
فیلم با پلان سکانس تعقیب سوژه تا کانکس مدرسه شروع میشود و در این مدت هیچ اطلاعاتی از طریق نریشن یا صدای خداگونه ارائه نمیشود. مخاطب باید صبر کند تا با تصویر و همپای فیلمساز به اطلاعات تازهای دست یابد. بعد از وقفهای در کانکس و مروری اجمالی بر زندگی معلم، بخش دوم فیلم به حضور دانشآموزان مدرسه میپردازد. چهار دختربچه که در کلاس درس حضور مییابند و به فاصله اندکی همراه معلم مشغول ساختن آدم برفی میشوند.
هنگامی که مخاطب دختربچهها را روبروی دوربین فیلمساز میبیند که به طور مستقیم با دوربین حرف میزنند رویکرد دیگر فیلمساز را مشاهدگر هستیم. حال شاهد گونه مستند تعاملی در فیلم «یک قایق روی دریا» هستیم. سوژه بر خلاف مستندهای مشاهدهای خود آگاه است. یعنی در عمل، فرد مورد مطالعه از حضور دوربینِ روشن اطلاع دارد. بین فرد مورد مطالعه در برابر دوربین و فیلمساز در پس دوربین تعامل بر قرار است. افراد مستقیم رو به دوربین حرف میزنند.
اما برای یافتن ذهنیت سوژه مصاحبه مستقیم رویکرد مناسبی است در اینجا با دریچه دیگری از دنیای فیلم مواجه هستیم. با آرزوها و رویاهای دختربچهها مواجه میشویم که گویی در سرمای زمستان برفی یخ بستهاند و عملا آنها در دنیای دیگری بسر میبرند که یک رودخانه فاصلهای عمیق بین آنها و دنیای بیرونی ایجاد کرده است.
دختربچهها پیش از این آدم برفی ساختهاند، شاید مردی شبیه معلمشان که کنار او عکسی به یادگار میگیرند. سپس قایقهای کاغذی را بر جریان رودخانه رها میکنند. قایقها را تا جای کم عمق رودخانه همراهی میکنند و بعد جریان آب آنها را همراه خود میبرد تا جایی که دیگر امکانی برای بازیافتن آنها وجود ندارد. آیا این قایقهای کاغذی؛ قایقهای نجات آنها هستند که دخترکان را از رودخانه عبور میدهند تا بتوانند در آینده به پایههای بالاتر تحصیلی برسند؟!
یکبار دیگر رودخانهای که معلم از آن عبور کرده بود با صحبتهای معلم به عنوان مشکل بزرگ جهان سفیدپوش روستانشینان شناخته میشود. معلم قصد بازگشت به شهر را دارد در این راه باید مردی به همراه زن و دو بچهاش را برای تزریق واکسن همراهی کند. یکبار دیگر رویکرد فیلمساز به گونه مشاهدهگر برمیگردد و در چندین رفت و برگشت مرد روستایی را در انجام کار واکسیناسیون بچههایش همراهی میکند و در انتها همراه با معلم مدرسه به نقطه آغازین چند روز پیش، جایی که سفر کوتاه خود را در منطقه کوهستانی سفیدپوش آغاز کرده بود، برمیگردد.
دوربین همراه با معلم به انتظار میایستد شاید ساعتی و بعد ساعاتی دیگر اتومبیلی در گذر از جاده کوهستانی معلم را به مقصد برساند.