روند هر انقلابی در طول تاریخ بسیار سخت، کند و خونین بوده است. انقلاب اسلامی در قرن بیستم میلادی نیز از این قاعده مستثنی نبوده، در راستای نیل به اهداف الهی خویش خونها تقدیم کرده است. رهبر مقتدر، مدیر و مدبر این انقلاب سالها در تبعید به سر میبَرد و مردم خود را بوسیله نامههای خویش راهنمایی میکند. در نهایت پس از سالها اعتراضات مدنی، درخت انقلاب به ثمر نشسته، حکومت طاغوت سرنگون میگردد.
رهبرِ در تبعید انقلاب پس از سالها به وطن باز میگردد و مورد استقبال پر از عشق مردم خود واقع میشود. اولین جایی که قدم میگذارد بهشت زهرا(سلام الله علیها) است تا با شهدای انقلاب دیدار کند و به همگان بفهماند که انقلاب اسلامی بر پایه ایثار و نثار خون شهدا استوار گشته است. این اولین دیدار رهبر محبوبِ در تبعید انقلاب با مردم عاشق، از جان گذشته و گوش به فرمان خویش است. انتظار میرود در این ساعات اولیه، رهبر انقلاب در مورد مهمترین مسائل کشور و انقلاب سخن گفته، کلیت مسیر آینده را مشخص، تبیین و تعیین نماید.
یکی از این مسائل که حضرت امام خمینی(ره) در مورد آن سخن گفتند «سینما» است. شاید کمتر کسی انتظار داشت که این رهبر بزرگ در اولین برخود و در این مدت کوتاه در رابطه با پدیدهای که مردم مومن انقلاب میانه خوبی با آن ندارند، سخن بگوید. سینمایی که در زمان طاغوت منبع و منشأ فساد اجتماعی بوده، مومنین جامعه هیچ ارتباط حسنهای با آن ندارند و هنرمندانِ این صنعت را به چشم فاسد و مفسد فی الارض میدانند. اکنون رهبر روحانی و اسلام شناس آنان از سینما میگوید. و از اینکه سینما باعث تربیت نسل آینده خواهد شد. اینگونه آیندهنگری از چنین رهبر فهیم و مدبری دور از انتظار نیست. اما باید دید این ارتباط مومنینِ جامعه سنتی با پدیده اجتماعی جدیدی که مولود مدرنیته است چگونه حاصل خواهد شد؟ چه مسیری باید طی شود تا سینما الگوی تربیتی جامعه اسلامی گشته، مورد قبول مومنین واقع شود؟ چه کسانی عهده دار تبیین سینمای دینی و سینمای انقلابی میباشند؟
سالها دوری از سینما و عدم شناخت صحیح آن موجب پیدایش سینمای سفارشی گشت. سینمایی که نه تنها فرسنگها با منویات رهبر انقلاب فاصله دارد بلکه در تضاد با آن میباشد. سینمای عقیمی که توانایی مطرح نمودن هیچ یک از ارزشهای اسلامی را ندارد و حتی نمیتواند یک نیمچه انسان تربیت کند چه رسد به جامعه و امت اسلامی!
علت اصلیِ روی آوردن مسئولین سینمای ایران به سینمای سفارشی، نگاه ابزاری به سینماست. متاسفانه این نگاه تا همین امروز نیز بر سینما حاکم بوده، ضربات مهلکی به بدنه سینمای ایران و بر دین اسلام وارد کرده است.
نگاه تک بُعدی رسانهای به سینما موجب گردیده مسئولین و دغدغهمندان حزب اللهی سینما این پدیده را به چشم ابزار رسانهای ببینند که فقط کافی است محتوای دینی یا انقلابی به آن بدهند تا تبدیل به سینمای دینی یا انقلابی گردد. غافل از اینکه سینما به مثابه یک لیوان خالی نیست که با ریختن آب در آن تبدیل به یک «لیوان آب» و با ریختن دوغ در آن تبدیل به «لیوان دوغ» شود! سینما اقتضائاتی دارد که در صورت عدم رعایت آنها دیگر سینمایی در کار نیست که بخواهیم آن را تبدیل به سینمای دینی یا انقلابی کنیم.
برای اینکه دقیقا بدانیم سینما چیست بایستی نگاهی داشته باشیم به تاریخ تطوّر و تکامل آن؛ تاریخ کوتاه سینما چنان پر فراز و نشیب است که بررسی جزیی و مُداقّه نمودن آن در این مقال نمیگنجد. بنابراین با توجه به سیر تاریخی این پدیده نو ظهور میتوان گفت سینما به ترتیب شامل میشود از علم، سرگرمی، صنعت، هنر و رسانه.
شناخت تئوریک و بررسی نظرات بزرگان و اندیشمندان سینما از «ارسطو» تا «بازن» کمک شایانی به حکومت اسلامی خواهد نمود تا اسب چموش سینما را به نفع منافع اجتماعی، فرهنگی و سیاسی خود درآورده، دست به تربیت اجتماعی و فردی بزند. لیکن گذراندن تمام این مراحل ما را فقط به اندازه یک گام به جلو میبرد.
گام دوم و اصلی، تربیت هنرمند متعهد میباشد. هر فیلم زیست فردی فیلمساز است که قصد دارد احساسات، بینش و دیدگاه خود نسبت به یک پدیده را به مخاطب خویش انتقال دهد. دقیقاً از همین روست که سینمای سفارشی همواره با شکست مواجه میشود؛ خواه این سفارش در شوروی اتفاق بیفتد و کارگردانی مثل آیزنشتاین سفارش را بپذیرد و خواه در ایران یا هر نقطه ای از جهان. این شیوه بلا شک با شکست مواجه میگردد زیرا سفارشی که نهادهای حکومتی برای محتوای فیلم میدهند زیست فردی فیلمساز نیست و در غالب موارد، فیلمساز هیچگونه دغدغهای نسبت به آن موضوع ندارد. اگر هم پروژه را می پذیرد یا به دلیل منافع مالی میباشد یا شهرت طلبی و یا هر دو؛ کم نبودهاند اشخاصی که خود را با فیلمهای مذهبی مطرح کردهاند و پس از رسیدن به جایگاه اجتماعی و به اصطلاح سلبریتی شدن، شروع به مخالفتهای مدنی با ارزش های اجتماعی و سیاسی ملت و حکومت نمودهاند.
متاسفانه این روند همچنان ادامه دارد. زیرا نهادهای حکومتی دغدغهمند یا هچنان در گام اول گیر کرده، با ماهیت سینما غریبهاند، و یا در پی تولید محتوا برای آثار تولیدی توسط فیلمسازانی هستند که هیچگونه ارتباطی با یکدیگر ندارند. به عبارت دیگر، فیلمسازان ایرانی در جامعه بدون هیچگونه نظارتی و غالباً با نگرشهای غربی تربیت میشوند و پس از تربیت شدن، زمانیکه تکنیک سینما را فرا گرفتند، نهادهای حکومتی به آنها محتوا داده، از آنها میخواهند با فلان موضوع یک فیلم بسازند. فارغ از اینکه فیلمساز ما هیچ دغدغهای نسبت به آن محتوا ندارد و اصلاً آن را زیست نکرده است. بنابراین همان موضوع را سکوی پرتابی برای خود قرار میدهد و در آینده نه چندان دور در آغوش غرب قرار میگیرد. همان آغوشی که دغدغهها، نگرشها و زیستهای مشترک با آن دارد.
باید توجه نمود، اگر امروزه شاهد این هستیم که تولیدات هالیوود در یک راستا گام برمیدارند، به دلیل سفارشی بودن آنها نیست. بلکه برعکس، آنها مردم خود را از کودکی تربیت میکنند تا نگرش یکسانی داشته باشند. بنابراین هر کارگردان آمریکایی اگر به شغل دیگری مانند قصابی، رانندگی یا هر شغل دیگری هم مشغول میبود باز هم در راستای زیست و مصلحت آمریکایی قدم برمیداشت. اما در ایران اینگونه نیست. فیلمسازان تمام دوران کودکی تا بزرگسالی خود را رها زندگی میکنند و پس از آنکه به مرحله فیلمسازی رسیدند مورد توجه حکومت واقع میشوند.
به عبارت دیگر، حکومت فیلمسازان خود را میسازد و فیلمساز احساسات جامعه را نسبت به پدیدههای گوناگون اجتماعی کنترل نموده، تربیت میکند. این همان وظیفه هنری سینما و تربیت احساسات اجتماعی است که حضرت امام(ره) نیز به آن اشاره نمودند.
بنابراین اگر نهادهای حکومتی دغدغهمند قصد دارند سینمای ایران را بهبود بخشیده، به فرموده امام راحل جامه عمل بپوشانند، به جای سفارشهای پی در پی که چیزی در پی ندارند مگر هدایت یک فیلمساز دیگر به آغوش جوامع غربی، دست به ساخت مدارس و دانشگاههای فیلمسازی بزنند. شاگردان همان مدارس را به دانشگاههای خود بفرستند و در نهایت تعداد زیادی فیلمساز متعهد به بدنه سینما و جامعه اسلامی تزریق کنند. باید در نظر گرفت که در این مدارس و دانشگاهها علاوه بر آموزش تکنیکهای فیلمسازی، به زیست و جهانبینی هنرجویان نیز نظارت نموده، دروس مورد نیاز آنها تدریس شوند.
و من الله التوفیق...